یک دنیای بهتر: اخیرا دفتر سیاسی حزب قطعنامه و بیانیه ای در مورد سیاست "کنترل کارگری" و جایگاه این سیاست صادر کرده است. بطور مشخص تر چه ملزوماتی اتحاذ چنین سیاستی را در دستور حزب قرار داده است؟ این قطعنامه در حال حاضر پاسخ به چه معضل مشخصی است؟ چه افقی را در مقابل فعالین کارگری و جنبش ما قرار میدهد؟ محدوده های این سیاست کدامند؟
علی جوادی: همانطور که در قطعنامه اشاره شده است اتخاذ سیاست کنترل کارگری ناشی از موقعیت ویژه ای است که بخشهایی از طبقه کارگر در آن قرار داده شده اند و این سیاست پاسخی روشن و کمونیستی به این شرایط داده شده است. این واقعیات زمینه های عینی اتخاذ چنین سیاستی هستند: ۱- صد ها هزار کارگر مدتهاست که دستمزد شان برای چندین ماه پرداخت نشده است. اخراج کارگران ابعاد گسترده و تکان دهنده ای بخود گرفته است. ۲- بنا به آمار دولتی، در هفته های اول سال جاری بیش از پنجاه هزار تن را اخراج کردند. این روند نه با شدت گذشته اما کماکان ادامه دارد و یک نتیجه بحران اقتصادی سرمایه داری ایران است. ۳- سیاستهای اقتصادی سرمایه و دولت اسلامی برخی از واحدهای تولیدی و صنعتی را به رکود و در آستانه تعطیلی قرار داده است. بعضا فروش و تاراج ابزار و ماشین آلات تولیدی و کلا خود عوامل تولید راه سریعتری برای سرمایه و جانیان حکومتی برای انباشت و ثروت اندوزی است. در بخشهایی از جامعه راه ثروتمند شدن نه تولید و انباشت "متعارف" بلکه نابودی عوامل تولید است. این سیاست نیرویی است که آینده ای در جامعه ندارد. محکوم به فنا است. ۴- تحمیل فقر و فلاکت اقتصادی یک رکن به زانو در آوردن کارگران٬ بزانو در آوردن مبارزه و مقاومت طبقه کارگر در شرایط کنونی است.
این شرایط اقتصادی در ایران را فقط میتوان "فلاکت اقتصادی" نامید. این شرایط یک استثناء و مساله ای خارج از نرم فعالیت اقتصادی سرمایه در ایران نیست. محصول طبیعی عملکرد سرمایه داری و حکومت اسلامی در ایران است. حکومتی که نفس بقاء و تدوام هر روزه آن با اعتراض توده های مردم سرنگونی طلب روبرو است. مقابله با فلاکت اقتصادی تحمیل شده بر طبقه کارگر یک واقعیت روزمره جامعه است. مبارزه علیه دستمزدهای پرداخت نشده، مبارزه علیه اخراج و بیکار سازی کارگران، مبارزه علیه به تعطیلی کشاندن واحدهای تولیدی و نابودی و چپاول وسایل تولیدی، مبارزه برای افزایش دستمزده ها و دریافت بیمه بیکاری، جملگی از عرصه های مبارزه طبقه کارگر در شرایط حاضر هستند.
ما در دوره کنونی شاهد اعتراضات و اعتصابهای گسترده کارگری در این واحدهای صنعتی بوده ایم. اعتراض گسترده کارگران نیشکر هفت تپه و اعتراض کارگران کیان تایر تنها دو نمونه از این اعتراضات هستند. این اعتراضات علیرغم گستردگی و حمایت توده های مردم، بطور مشخص اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه، تاکنون به اهداف خود دست نیافته اند. علاوه بر سرکوب وحشیانه رژیم اسلامی و عوامفریبی های کارفرمایان، یک واقعیت مهم اقتصادی - سیاسی نیز مانع دستیابی کارگران به اهداف خود در این زمینه شده است و آن نقش و جایگاه اعتصاب و اهرم اقتصادی کارگری در مقابله با سرمایه در این واحدهای اقتصادی بطور ویژه است. عدم سود آوری و عدم قابلیت رقابت با کالاهای وارد شده یک بهانه کارفرمایان برای تعطیلی و به رکود کشاندن واحد تولیدی و تاراج لوازم وسایل تولید است. در چنین شرایطی اعتصاب کارگری، قدرت از کار انداختن چرخ تولید و توزیع از همان جایگاه و توانی که در یک واحد تولیدی سود آور وجود دارد، برخوردار نیست. همان ساعت اول اعتصاب در ایران خودرو شریان اقتصادی "بیت امام" و "صدا و سیمای اسلامی" و ابزار سرکوب را وادار به "تکان و واکنش" میکند. هم سودشان و جیبشان به خطر افتاده است و هم رژیم و دستگاه حکومتی و نظام حاکم. هر دستگاه اتوموبیلی که در کارخانجات ایران خودرو تولید نشود، چند میلیون تومان ضرر مستقیم به صاحبان سرمایه و انگلهای اسلامی حاکم است. اما اعتصاب در واحدهایی که چنین موقعیت اقتصادی را به دلایل مختلف ندارند از قدرت و نقش لازم برخوردار نیست. زمانیکه یک سیاست کارفرما به تعطیلی کشاندن و فروش و حراج وسایل تولید است، اعتصاب کارآیی همیشگی خود را ندارد.
نتیجتا یک سئوال اساسی در مقابل رهبران کارگران در چنین شرایطی این است: استراتژی کارگران برای پیروزی بر کدام مولفه ها باید متکی باشد؟ آیا کارگران باید بنشینند و شاهد بیکاری و اخراج و تعطیلی واحد تولیدی باشند؟ آیا کارگران یک واحد صنعتی معین باید سرنوشت مبارزه خود را به گرد آوری نیرویی بسیار فراتر از نیرو و توازن قوای محلی با کارفرما و دولت تماما گره بزنند؟ مسلما اتحاد و همبستگی کارگری یک رکن پیروزی هر مبارزه کارگری است. اما تمام استراتژی مبارزاتی کارگران در هر بخشی نمیتواند به این رکن متکی باشد. در چنین شرایطی و در مواجه با این فلاکت اقتصادی یک سیاست ما کنترل کارگری است.
اما کنترل کارگری تمام سیاست ما در مقابله با فلاکت اقتصادی موجود نیست. یکی از حلقه های آن است. مبارزه ما علیه فلاکت اقتصادی ابعاد گسترده و متنوعی دارد. ما برای بیمه بیکاری مکفی مبارزه میکنیم. ما برای افزایش دستمزد و تعیین دستمزدها توسط نمایندگان مستقیم کارگران مبارزه میکنیم. ما برای جلوگیری از اخراج کارگران مبارزه میکنیم. ما برای لغو قراردادهای برده وار سفید امضا مبارزه میکنیم. ما بیمه درمانی مناسب و قابل دسترس برای همه مبارزه میکنیم. در کنار این مبارزه همزمان برای اعمال کنترل کارگری مبارزه میکنیم. کنترل کارگری یک رکن تلاش و سیاست ما در مقابله با فلاکت اقتصادی است.
این مبارزات عرصه های فوری و مطالباتی ما در بستر عمومی مبارزه علیه سرمایه و نابودی نظام کار مزدی و حکومت اسلامی است. لغو کار مزدی، از بین بردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و توزیع نیازمندهای اجتماعی هدف ماست. اما در عین مبارزه برای این اهداف پایه ای برای بهبود روزمره زندگی کارگر و توده های مردم مبارزه میکنیم.
یک دنیای بهتر: برداشتهای واحدی از این سیاست در تاریخ جنبش کارگری وجود ندارد. از سیاست بلشویکی و کمیته های کارخانه در فاصله دو انقلاب فوریه و اکتبر گرفته تا سیاستهای سازشکارانه ای که همکاری کار و سرمایه تحت عنوان "تعاون" و "همکاری" را در برمیگیرد. تاریخ این جنبش چیست؟ حزب اتحاد کمونیسم کارگری چه برداشتی از این مساله و سیاست دارد؟
سیاوش دانشور: عنوان کنترل کارگرى و اسامى ديگرى مانند مشارکت کارگرى و مديريت کارگرى و غيره٬ در تجارب مختلف و در کشورهاى مختلف بکار رفته اند. نه اين عناوين ضرورتا به يک معنى بکار رفته اند و نه برداشتها چه در ميان يک سنت و گرايش کارگرى و چه در ميان سنتها و گرايشات مختلف کارگرى يکسان بوده است. کمونيستها٬ سوسياليستها٬ آنارشيستها٬ آنارکوسنديکاليست ها٬ تريديونيونيستهاى چپ٬ و سنت رسمى جنبش اتحاديه اى در هر کشور تلقيات ويژه خود را داشته اند. بويژه سابقه جدال و بحث ميان آنارشيستها و کمونيستها و جريانات رفرميست در اين زمينه و مشخصا در مورد تجربه روسيه کم نبوده است. تجارب بعدى در ايتاليا و ايران و بعدتر در آرژانتين و ونزوئلا بوده است. نميتوان بررسى بحث کنترل کارگرى را در هر تجربه مشخص از متن تاريخى و اجتماعى و توان و موقعيت عمومى طبقه کارگر و بخش پيشرو آن جدا کرد. در روسيه کميته هاى کارخانه دورانهاى سخت و جدالهاى سختى را پشت سر گذاشتند. در روسيه اين سنت عمل مستقيم کارگرى و خط راديکال شورائى بود که ابتکار عمل را در دست داشت و کارگران کمونيست بدنه اصلى آن بودند. در وضعيت معينى که جنگ و بحران اقتصادى و ناتوانى دولت موقت ايجاد کرده بود٬ و هر روز در ابعاد هزاران نفره کارگران به خيابان پرتاب ميشدند٬ طبقه کارگر و کميته هاى کارخانه در تقابل با تعديات سرمايه جنبش کنترل کارگرى را بيرون داد و بسرعت به جنبشى فراگير و تعيين کنند تبديل شد که در انقلاب اکتبر يک پايه اساسى قدرت گيرى بلشويکها شد. با اينحال بلشويکها نيز تلقى واحدى و سياست واحدى در قبال جنبش کنترل کارگرى و کلا کميته هاى کارخانه نداشتند. در ميان ديگر موافقان و مخالفان کنترل کارگرى از آنارشيستها و منشويکها و اس آرها و اتحاديه ها٬ نيز درک واحدى از اين موضوع وجود نداشت و مواضعشان در سالهاى ١٩٢١-١٩١٧ در قبال کنترل کارگرى متغيير است. جنبش کنترل کارگرى و کميته هاى کارخانه در روسيه اما توانستند در مقاطع ويژه اى پيروز بيرون بيايند و نهايتا در انقلاب کارگرى اکتبر به رهبرى بلشويکها نقش تعيين کننده ايفا کردند.
تجربه ايتاليا در متن تحرک طبقه کارگر اروپا بعد از جنگ اول و تاثيرات اجتماعى انقلاب اکتبر صورت گرفت. در متن بحران سياسى و اقتصادى و تعطيلى کارخانه جات و اعتصاب عمومى٬ کارگران گامى فراتر نهادند و فراخوان اشغال کارخانه ها را دادند. در تورين ايتالياى١٩١٩ جنبش اشغال کارخانه شروع و بسرعت گسترش يافت. سال ١٩٢٠ حدود نيم ميليون کارگر در صنايع مختلف کارخانجات را در اختيار خود گرفته بودند. کنترل توليد را بدست گرفته بودند و کارخانه را توسط کميسيونهاى داخلى کارخانه و نمايندگان منتخب و قابل عزل شوراهاى کارگرى اداره ميکردند. اگرچه گرايشات راديکال و کمونيستى در جنبش اشغال کارخانه در ايتاليا شرکت دارند اما خط آنارشيستى در آن مسلط است. در اين دو سال بحرانى در ايتاليا٬ که به "دو سال سرخ" هم معروف است٬ نهايتا طبقه کارگر ايتاليا نتوانست آمادگى کامل براى دخالت و پيشروى به سمت قدرت سياسى پيدا کند. دولت هم بيکار نبود و با انواع طرحها و فشارها ميخواست اين روند را متوقف کند. جنبش کنترل کارگرى و اشغال کارخانه ها و شوراها با مخالفت سر سخت سوسيال دمکراتها و بستر اصلى جنبش اتحاديه اى روبرو بود. در خلا آلترناتيو کارگرى٬ بورژوازى فاشيست عروج کرد و سالهاى ١٩٢١ -١٩٢٢ جنبش توده اى و راديکال کارگران و حزب کمونيست را درهم کوبيد.
در اروپاى دهه ۶٠ و ٧٠ در انگلستان و آلمان و فرانسه٬ بحث "کمپين کنترل کارگرى" و "مشارکت کارگرى" و غيره٬ مضمونى دمکراتيک در تنظيم رابطه کار و سرمايه در محل کار دارد و در اساس با تجارب روسيه و ايتاليا و ايران متفاوت است. بطور کلى سنت تريد يونيونى و اتحاديه اى بنا به ماهيت و فلسفه خط سازش و همزيستى طبقاتى بحث کنترل کارگرى را "غيرمجاز" ميداند و حتى در روسيه نيز اتحاديه ها کمترين نقش و جاهائى نقش مخالف در همراهى با بحث کنترل کارگرى داشتند. تجربه ايران سالهاى ۵٧ و ۵٨ نيز انعکاسى از قدرت و جايگاه کارگر در انقلاب و محصولى از سنت شورائى و عمل مستقيم کارگرى است که در متن فرار سرمايه داران و تعطيلى کارخانه جات و همينطور خواست و توقع کارگران در انقلابى که خود نقش محورى در آن ايفا کرده بودند٬ عملا کنترل کارگرى بر توليد و توزيع توسط شوراهاى کارگرى بويژه در جاهائى مانند صنعت نفت اعمال ميشود. اين جنبش با آغاز جنگ و سرکوب انقلاب و کشتار رهبران کارگرى به پايان ميرسد. در آرژانيتن بدنبال سرنگونى و فروپاشى دولت دلاروا و يک انهدام مالى تمام عيار٬ در سال ٢٠٠٢ کارگران گرسنه و بيکار جنبش اشغال کارخانه راه انداختند. قريب ٢٠٠ کارخانه به اشغال کارگران در مى آيد. در بخشى از اين صنايع بعد از دوره اى جنگ و گريز با نيروى پليس و دولت و مالکين٬ بالاخره قانونا اختيار اداره برخى صنايع را ميگيرند. تجربه آرژانتين بنا به سير تحولات سياسى در اين کشور عملا تمام شده است و آنجا هم که موجود است با حمايت دولت و اعتبارات بانکى کارخانه در چهارچوب بازار براى بقا تلاش ميکند. مسئله اى که چشم انداز آن روز به روز تيره تر ميشود. تجربه ونزوئلا تماما دولتى و از بالا است و به طرح سهيم شدن کارگران در سهام کارخانه جات شبيه است. در ونزوئلا در متن يک جنگ بين چاوز و نيروهاى طرفدار آمريکا و با حمايت دولت بعنوان خريدار کالاهاى توليدى٬ تعدادى کارخانه بحران زده و سابقا تعطيل راه اندازى شدند و با کار شاق کارگران فعلا سرپا مانده است.
هر تجربه معين٬ بسته به شرايط سياسى و اجتماعى و توان و موقعيت عمومى طبقه کارگر و همينطور گرايشات مسلط دراين بحث اشکال و مضمون مختلفى دارد. آنچه روشن است سياست کنترل کارگرى با چشم انداز دوام سرمايه دارى٬ هرچه باشد٬ کنترل کارگرى نيست. نوعى سهيم کردن کارگر در سازماندهى توليد و استثمار و در بهترين حالت نظارت بر اجراى پروسه توليد سود سرمايه است. موارد ديگر که در غرب ديده ميشود و عمدتا توسط جنبش اتحاديه اى پيش برده ميشود٬ مانند تعاونى ها و سيستم هاى "مشارکت کارگرى" اساسا ربطى به کنترل کارگرى و سنت راديکال کارگرى ندارند. اينها مکانيزمهائى براى تامين همزيستى طبقاتى اند که سنتا اتحاديه ها فعاليت و پراتيک شان را بر آن استوار کرده اند.
آنچه حزب اتحاد کمونيسم کارگرى طرح ميکند٬ سنت عمل مستقيم کارگرى و جنبش شورائى و خط راديکال کارگرى و سوسياليستى است. سنت مسلط کميته هاى کارخانه روسيه با خط ما نزديکى بيشترى دارد. در کميته هاى کارخانه روسيه و جنبش کنترل کارگرى خط آنارشيستى و منشويکى و بعدا اتحاديه اى هم وجود داشتند. اما در فوريه تا اکتبر عمدتا سنت کمونيستى کارگرى دراين جنبش مسلط بود. سنتى که بلشويکها به نظر من برخورد دقيقى با آن نداشتند. موضع بلشويکها در قبال جنبش کميته هاى کارخانه و کنترل کارگرى از يک تناقض و محدوديت اساسى رنج ميبرد. از يک طرف همراه با بيشتر کميته هاى کارخانه تقابل اصولى با آنارشيستها داشتند. اين تقابل از نياز ابژکتيو آندوره روسيه براى سر و سامان دادن به اقتصاد جامعه و پاسخ به گرسنگى مردم و حتى نفس بقا حکومت کارگرى ريشه ميگرفت. يعنى با يک وضعيت سياسى معين روبرو بودند. آنارشيستها٬ عليرغم روايتهاى مختلف در ميان آنان٬ پاسخى براى اين سوال نداشتند و در کارخانه و "خود گردانى لوکال" مانده بودند. از طرف ديگر ديدگاه اقتصادى متکى بر برنامه و تمرکز دولتى که هر نوع دخالت و نظارت و کنترل توده اى کارگرى را بر شرايط توليد و کار عملا منتفى ميکرد٬ بلشويکها را از توجه به سازماندهى توده کارگران در اداره جامعه و از جمله توليد اقتصادى دور ميکرد. همين تناقض در موضع بلشويکها نهايتا به محدود کردن اختيارات کميته هاى کارخانه و ادغام آنها در جنبش اتحاديه اى منجر شد. جنبش اتحاديه اى ساختار مناسب ترى براى سازماندهى اين نوع اقتصاد دولتى بود. بعد از مرگ لنين و شکست انقلاب کارگرى روسيه و در دوران تصفيه هاى استالين٬ سران جنبش کميته هاى کارخانه و جنبش کنترل کارگرى٬ بسياى از بلشويکها و آنارشيستها قتل عام شدند تا سرمايه دارى ملى روسيه بازسازى شود.
تبئين مارکسى ما از سوسياليسم و ملزومات سازماندهى اقتصاد سوسياليستى و نظام شورائى٬ ما را در کنار سنت کمونيستى کارگرى کميته هاى کارخانه روسيه و جنبش کنترل کارگرى قرار ميدهد. ديدگاهى که مرز روشنى با آنارشيسم و رفرميسم دارد. سياست کنترل کارگرى براى ما٬ به هر ميزان که ممکن است٬ و اين تابعى از اراده و تشکل و آگاهى طبقه کارگر است٬ بحثى است براى بالا بردن قدرت و مکان کارگر در قلمرو اقتصاد و سياست؛ بحثى است براى ايجاد مناسباتى متفاوت و پيشرو در محل کار؛ بحثى است براى تقويت جنبش مجمع عمومى و شورائى؛ بحثى است در تداوم بميدان کشيدن توده اى کارگران براى دفاع از موجوديت انسانى و اجتماعى خود در مقابل سرمايه؛ بحثى است مربوط به قدرت و تغيير مناسبات قدرت؛ بحثى است براى ايجاد شرايط مساعدتر براى تعرض به نفس مالکيت بورژوائى؛ بحثى است براى دفاع و پاسخ فورى به معيشت دهها هزار خانوار کارگرى که امروز در متن بحران و فلج اقتصادى رژيم و ورشکستگى ها و بيکارسازيها به فلاکت کشيده است. کنترل کارگرى نياز امروز کارگر براى دفاع از خود است. و اين ضرورتا قانون "همه يا هيچ" نيست. ما سياست و مبارزه طبقاتى را اينگونه نميفهيم. ما ميگوئيم بهتر است که کارگر بداند در کارخانه چه خبر است. بهتر است کارگر بداند حساب و کتاب ها چگونه است و بيلان مالى چيست و نظارتى بر فعل و انفعالات اقتصادى محيط کارش داشته باشد. بهتر است هر تصميمى در هر واحد صنعتى بدون رضايت و توافق کارگر و ارگانهاى ذيصلاح آنها صورت نگيرد. بهتر است کارگران کميسيون ها و نهادهاى مستقل و منتخب خود را براى بررسى هر معضل در محل کار داشته باشند. بهتر است حق استخدام و اخراج و غيره توسط نهادهاى کارگران کنترل شود. بهتر است سرمايه دار در محل کار قدرتش کمتر شود و شرايط براى کارگر بهتر شود. اينها و صدها مثال از اين نوع فرض ماست. اما کنترل کارگرى به يک سوال بسيار مشخص و حياتى همين امروز کارگر يعنى مقابله با بيکارى و حفظ معيشت هم جواب ميدهد. ضرورتش بدوا همين است و هدفش فراتر رفتن از اين وضعيت است. کنترل کارگرى "مدينه فاضله" کارگران در سرمايه دارى نيست. براى گرايش راديکال و سوسياليست طبقه٬ سياست کنترل کارگرى دريچه اى به قدرت کارگرى است. موفقيتش در گرو تعيين تکليف با قدرت سياسى و تعيين تکليف با مناسبات استثمارى سرمايه دارى است. امروز اما کنترل کارگرى تلاشى براى بقا و دفاع از کار و زندگى است. اعلام "نه" کارگر به شرايطى است که سرمايه ايجاد کرده است. کارگر با اتخاذ وسيع اين سياست وضعش بهتر ميشود بدتر نميشود. چون در فقدان بيمه بيکارى و کنترل کارگرى و دخالت توده اى کارگران٬ تنها خروجى اين سيستم فقر و گرسنگى و تن فروشى و بيمارى و بى مسکنى و بى حرمتى بيشتر است. ما به مسئله کنترل کارگرى نه "ايدئولوژيک" برخورد ميکنيم و نه به معضلات عملى چنين سياستى بى توجه هستيم. کارگران براى بهبود اين اوضاع ناچارند به سنتهاى اجتماعى و طبقاتى شان رجوع کنند و کنترل کارگرى يکى از آنهاست.
یک دنیای بهتر: از "زود است"، "عملی نیست"، در "دوره انقلابی فقط ممکن است" تا "کارگر که نمیتواند کارخانه و واحد تولیدی را اداره کند" شنیده میشود. پاسخ شما چیست؟ ملزومات پیشبرد این سیاست بطور مشخص تر کدامند؟
آذر ماجدی: ما کمونیست های کارگری با این برخورد ها کاملا آشنایم. این برخوردهای منفی یا از روی ناباوری است و یا به قصد ایجاد شک و تردید و مانع تراشی. یک راه مبارزه بورژوازی با کمونیسم همین ایجاد شک و تردید و ناباوری است. ما اینگونه عبارات را بارها در رابطه با برنامه یک دنیای بهتر شنیده ایم. گفته میشود برنامه شما عالی است، اما عملی نیست، اتوپیک است. یک پاسخ من به این منفی بافی ها اینست که اگر برنامه عالی است پس لطفا شما هم به صف کسانی که میخواهند آن را پیاده کنند بپیوندید تا پیاده کردنش آسان تر شود!
به سیاست کنترل کارگری بپردازیم. هیچ سیاست انقلابی و رادیکالی را نمیتوان به آسانی پیاده کرد، بویژه زمانی که با یک رژیم هار و جنایتکار روبرو باشیم. تامین بیمه بیکاری مکفی، بیمه درمان و بهداشت مناسب و رایگان، آموزش و پرورش مناسب و رایگان برای همه کودکان، برابری حقوقی زن و مرد، کلیه این مطالبات تحت رژیم اسلامی به همین میزان ناممکن و غیرعملی بنظر میرسد. بنابراین یا باید گوشه خانه نشست و گفت هیچ تغییر واقعی ممکن نیست یا باید مبارزه کرد. راه سومی وجود ندارد. مردم دولت باصطلاح اصلاحات را آزمایش کردند، معلوم شد که تغییرات جزیی از طریق جریان دو خرداد غیرعملی تر از تغییر رادیکال از طریق مبارزه است.
جریانات چپی که بدنبال دو خرداد روان شدند نیز سرشان سریعا به سنگ خورد. و همین جریانات سر به سنگ خورده از "دولت اصلاحات" جزء اولین دسته هایی هستند که اعلام خواهند کرد کنترل کارگری غیرممکن است، زود است یا فقط در دوره های انقلابی ممکن است. یک پاسخ به این بهانه جویی های "چپ" اینست، که "اگر حکیم بودی درد خود دوا میکردی!" اجرای هیچ سیاست رادیکالی آسان نیست. مبارزه و تغییر توازن قوای طبقاتی تنها راه عملی کردن چنین سیاست هایی است.
آیا کنترل کارگری فقط در شرایط انقلابی ممکن است؟ این میتواند سوال مربوطی باشد که باید به آن پاسخ گفت. زمانی که داریم از اعمال سیاست کنترل کارگری سخن میگویم، نیت مان اجرای این سیاست تحت نظام سرمایه داری است. روشن است که در شرایط متعارف سیاسی – اقتصادی نمیتوان سیاست کنترل کارگری را پیاده کرد. اما شرایط جامعه ایران یک شرایط متعارف نیست. بحران اقتصادی و سیاسی رژیم بسیار عمیق است. ما داریم از اعمال سیاست کنترل کارگری در شرایطی صحبت میکنیم که طبقه کارگر ایران هر روز در صف صدها نفره برای حداقل معیشت و زیست زیر خط فقر مبارزه میکند. بسیاری از صنایع دارند از دور خارج میشوند. کارخانه ها بسته میشوند و کرور کرور کارگر اخراج میشود. در مواردی کارگران برای حفظ صنعت و فابریک خود دارند سیاست های پروتکشنیستی را مطرح میکنند. این بسیار اتوپیک تر از بدست گرفتن کارخانه و اعمال کنترل بر تولید و توزیع توسط تشکل های کارگری است. اتوپیک بودن مطالبات پروتکشنیستی تاریخا بارها و بارها به اثبات رسیده است. بعلاوه، این یک مطالبه ارتجاعی است.
مطالبه کنترل کارگری یک پاسخ دراز مدت و دائمی کارگری به مناسبات سرمایه دارانه نیست. پاسخ کمونیستی کارگری به استثمار و ستم سرمایه داری سوسیالیسم و لغو کار مزدی است. سیاست کنترل کارگری یک سیاست دوره گذار است. طبقه کارگر برای حفظ خود باید دست به ابتکارات رادیکال بزند. راهی بغیر از این ندارد. در شرایط حاضر اعمال این سیاست یکی از عملی ترین طرق مبارزه با این میزان فقر و فلاکتی است که بورژوازی به طبقه کارگر و به زحمتکشان دارد تحمیل میکند. بعلاوه، مبارزه برای این خواست کارگری و رادیکال خود راهی برای ایجاد اتحاد و تشکل طبقاتی و تلاش برای تغییر توازن قوا بنفع طبقه کارگر و توده مردم است. طبقه کارگر با تجهیز خود برای اعمال کنترل کارگری میتواند دوره گذار به شرایط انقلاب کارگری را فراهم کند. به این معنا سیاست کنترل کارگری هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی یک پاسخ کمونیستی کارگری به شرایط برده واری است که رژیم اسلامی سرمایه به طبقه کارگر و توده مردم تحمیل کرده است. عملی بودن یا نبودن آن را "تئوری" تعیین نمیکند. منفی بافی و بهانه تراشی قطعا به یک مانع اصلی اعمال این سیاست بدل خواهد شد و یکی از تلاش های ما و کارگران رادیکال سوسیالیست پاسخ به این منفی بافی ها و بهانه تراشی محافظه کارانه است. مبارزه برای اعمال این سیاست از عقب زدن این نوع مقاومت ها میگذرد.
"کارگر که نمیتواند کارخانه را اداره کند." این پاسخ بورژوازی به هر تلاش طبقه کارگر برای اعمال سیاست خود است. مبارزه بورژوازی با طبقه کارگر فقط از طریق سرکوب مستقیم نیست. ایدئولوژی یکی از ابزارهای مهم بورژوازی در مقابله با کمونیسم و طبقه کارگر است. میلیون ها دلار خرج حدادی ابزارهای ایدئولوژیک میشود. کرور کرور متخصص و آکادمیسین برای این منظور تربیت میشود. رسانه ها یکی از ابزارهای اصلی این مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی با کمونیسم است. این یک سلاح قدیمی و تاریخی بورژوازی است. مبارزه برای سازماندهی طبقه کارگر حول مطالبه کنترل کارگری یک مبارزه همه جانبه است. یک پاسخ ساده و شاید عامیانه به اینگونه ادعاها تاریخ اخیر خود ایران است. اگر سی سال پیش گفته میشد که یک مشت آخوند بی سواد که تمام فکر و ذکرشان طهارت و غسل پس از رابطه جنسی با الاغ و شتر و تجاوز به عمه و خاله شان و مرده خوری است، بر یک کشور 70 میلیونی برای سی سال حکومت خواهند کرد و این چنین از گرده میلیون ها انسان ثروت به جیب خواهند زد، همه بعنوان جوک سال به آن می خندیدند. حکومت اسلامی در ایران بسیار غیرممکن تر بنظر میرسید. اما این بلای ویران کننده بر سر مردم نازل شد.
مبارزه برای اعمال کنترل کارگری نه فقط تنها راه پاسخ به فقر و فلاکت وحشیانه ای است که به مردم تحمیل شده است، بلکه یک سیاست مهم کمونیستی کارگری برای سازماندهی جنبش انقلابی کارگری است. باید کوشید تا بخش هر چه وسیعتری از کارگران رادیکال سوسیالیست و رهبران رادیکال کارگری را به این مساله مجاب کرد.
یک دنیای بهتر: این سیاست در کدام واحدهای صنعتی و تولیدی و یا خدماتی قابل اتخاذ است؟ توصیه های حزب در این زمینه به فعالین رادیکال و سوسیالیست کارگری در این عرصه ها چیست؟
علی جوادی: کنترل کارگری گوشه ای از سیاست عمومی ما در خارج کردن کنترل تولید و توزیع و ارائه خدمات از دست سرمایه و دولت اسلامی است. ما برای سوسيالیسم مبارزه میکنیم. ما برای جامعه ای مبارزه میکنیم که شهروندان و تولید کنندگان مستقیم نیازهای جامعه خود در مقام تعیین چند و چون تولید، میزان تولید، نوع تولید و شرایط تولید و ... قرار گیرند. نظارت و کنترل کارگری یک گام در این راستا است. مسلما به معنای حاکمیت اقتصادی سوسیالیسم در واحد تولیدی و یا استقرار مناسبات اقتصادی سوسیالیستی نیست. اما اقدامی اولیه در این راستا و همسو و هم جهت با این مجموعه از فعالیت است.
در کدام واحدهای صنعتی و خدماتی قابل اتخاذ است؟ پاسخ من به این سئوال این است که هر کجا که کارگران بتوانند چنین سیاستی را پیش ببرند، میتوان و باید چنین سیاستی را اتخاذ کرد. فاکتور اولیه و تعیین کننده، قدرت و نیرو و درجه اتحاد و همبستگی کارگری است. اما اجرای این سیاست در مراکز تولیدی و خدماتی با مبرمیت متفاوتی مواجه است. در واحدهایی که در حال تعطیلی و یا ورشکستگی هستند و یا به نابودی کشانده شده اند اتخاذ این سیاست از مبرمیت و اهمیت بیشتری برخوردار است. در این واحدها مساله معاش کارگر مورد تعرض قرار گرفته است. بیکاری و اخراج بعضا معادل محکومیت به فقر و فلاکت گسترده است. در چنین شرایطی اعتصاب کارگری از همان جایگاه و مکانی برخوردار نیست که اعتصاب در یک واحد به اصطلاح سود آور برخوردار است. نتیجتا کارگر باید استراتژی روشنی برای تامین معاش و ادامه کاری داشته باشد. در شرایطی که جامعه به سوی یک ورشکستگی اقتصادی همه جانبه رانده میشود، در چنین شرایطی نظارت و کنترل کارگری یک راه واقعی و عملی در مقابله با این تعرض کارفرما است.
فراخوان ما به کارگران رادیکال – سوسیالیست و رهبرای عملی کارگری این است که این افق و سیاست را در چهارچوب سیاستها و راههای عملی مقابله با فلاکت اقتصادی قرار دهید. این سیاست به کارگر امید میدهد. راه حلی واقعی است. امکان میدهد که سیاستهای سازشکارانه و دنبال روی از بخشهایی از بورژوایی را بطور همه جانبه ای خنثی و حاشیه ای کرد. با اتخاذ سیاست کنترل کارگری، کارگر دست بالا را در مقابله با توطئه های کارفرما پیدا میکند. حتی شبح پیشبرد این سیاست به کارگر نیرو میدهد.
ابعاد فلاکت کارگری روز به روز در حال گسترش است. باید دست به اقدامات روشن و ویژه ای زد. باید قدرت کارگر را برای حاکم کردن بر سرنوشت خود به میدان کشید. کنترل کارگری یک سیاست تعرضی در این شرایط دهشتناک است. باید برای نبردهای جدی و اساسی آماده شد. فراخوان ما به طیف کارگران سوسیالیست و رادیکال این است که رسالت به میدان کشیدن طبقه کارگر در این شرایط بر دوش شما و ما قرار دارد. این سیاست نیروی سوسیالیسم را در طبقه کارگر در پیشاپیش اعتراضات و مبارزه طبقه کارگر قرار میدهد. به میدان کشیدن طبقه کارگر در مبارزه علیه فلاکت اقتصادی یک شرط پیشروی در شرایط کنونی است. این وظیفه را با تمام معضلات و مشکلاتش باید در دستور قرار داد.
ما در عین حال به این فعالین میگوئیم که پیشبرد چنین سیاستی کار ساده و سهلی نیست. ما توهمی به معضلات و مسائل پیشاروی نداریم. اما هراس از پیشروی سیاستی نیست که ما در دستور خود قرار دهیم. محدود کردن خود به محدودیتها و کمبودها سیاست ما نیست. ما واقفیم که نیروی ما پراکنده است. اما این امکان فراهم است که در مبارزه علیه فلاکت اقتصادی بتوانیم نیرو و صفوفمان را متحد کنیم و به میدان بکشیم.
یک دنیای بهتر: کنترل کارگری یک راه حل کمونیستی و کارگری در برخی از موسسات اقتصادی است. راه حل های غیر کمونیستی و غیر کارگری دیگر کدامند؟ به عبارتی چه سیاستهای مشخصی را باید در صفوف جنبش کارگری کنار زد تا این سیاست جای خود را باز کند؟
سیاوش دانشور: ما فکر ميکنيم کارگران در هر موسسه و واحد صنعتى بايد بتوانند شرايط حاکم بر کار و توليد را به نفع خود بهبود دهند. ما طرفدار نظارت و دخالت بيشتر کارگران به هردرجه اى که مقدور است هستيم. اين مسئله در مکانيزم عمومى مبارزه کارگرى بويژه جائى که کارگر اهرم اقتصادى را در دست دارد اعتصاب و اعتراض است. هدف اساسى هر اعتراض کارگرى تامين شرايط بهترى براى کارگر است. اما در موسساتى که در آستانه تعطيلى و ورشکستگى قرار دارند و اعتراض کارگر فشار اقتصادى به سرمايه توليد نميکند٬ کنترل کارگرى و اداره موسسه صنعتى توسط کارگران يک راه حل عملى است. راه حلهاى ديگر٬ اگر بتوان راه حل ناميد٬ چنگى به دل نميزنند. راه حل و توصيه گرايش ناسيوناليست و پروتکشنيست و سنديکاليستى اساسا غير عملى است. چون قرار است دولت را مجبور کند که بجاى سياست اقتصادى همين امروز جمهورى اسلامى به سياست دولتگرائى و حمايت از محصولات داخلى و "ايرانى جنس ايرانى بخر" برگردد. اين حتى اگى يک آرزو هم باشد اما سرمايه دارى ايران در چنين مسيرى حرکت نميکند. پس در دنياى واقعى قوطى بگير و بنشان کارگران است که صرفا آنها و مبارزه شان را به نيروى ذخيره بورژواها تبديل ميکند. کارگران با اتخاذ اين سياست چيزى عايدشان نميشود.
گرايشات ديگرى هستند که هر تلاش راديکال کارگر را به دوره انقلابى و شرايط انقلابى گره ميزنند. از شورا و مجمع عمومى تا کنترل کارگرى گويا صرفا در دوران انقلابى بايد طرح شوند و تا رسيدن به شرايطى که اعلام آن از نظر اينها انقلابى باشد٬ مجاز نيست. نفس اين درک از مبارزه طبقاتى و سوخت و ساز جنبش کارگرى و گرايشات و سنتهاى تاريخا شکل گرفته وارونه است. ميتوان فهميد در دوره هائى امکانات مساعدترى مثلا براى فلان خط و گرايش در ميان کارگران وجود دارد اما تعميم اين به شرايط انقلابى و غير انقلابى اشتباه است. توصيه چنين گرايشى در بهترين حالت خود اينست که کارگران وقتش نيست٬ عملى نيست٬ و اگر هم باشد کارگر را از توجه به مقابله با سرمايه دارى دور ميکند. يا گرايشات قانونگرا در اساس مانند خود بورژوازى چنين اقدامى را براى کارگر امرى "غير مجاز" ميدانند و چه بسا آن را "تعدى به تقدس مالکيت" تلقى کنند. ديدگاهى که در سوسيال دمکراسى و يونيونيسم به حد افراط وجود دارد.
کشمکش کمونيسم کارگرى برسر بحث کنترل کارگرى با گرايشات ديگر جزئى از کشمکش سنت راديکال کارگرى با گرايشات راست و رفرميست و ناسيوناليست است. تمام مسئله اينست اگر به سوال واقعى روز پاسخ عملى و ممکن داده شود از جانب کارگر نيازمند راه حل اتخاذ خواهد شد. مکانيزم تقابل گرايشات در جنبش کارگرى از سير حرکت و نيازهاى اين جنبش در هر دوره تبعيت ميکند. ترديدى نيست که ما با علاقه با فعالين جنبش کارگرى در اين زمينه مثل هر بحث ديگرى وارد گفتگو و جدل دوستانه ميشويم. ترديدى نيست که بايد در مورد مطلوبيت اين سياست و رفع موانع آن و حتى اشکال متفاوتى که ميتواند در هرجا بخود بگيرد بحث کنيم و منعطف باشيم. اما اساس بحث کنترل کارگرى پاسخى است راديکال و واقعى براى برون رفت نيروئى وسيع از طبقه کارگر که در پرتگاه فلاکت تمام عيار قرار گرفته است. کنترل کارگرى تخته پرشى است که کارگر را در شکلى کيفى تر به مقابله با سرمايه و قدرت و امتيازات سرمايه ميکشاند و به اين اعتبار در کل توازن قوا به نفع طبقه کارگر تاثير ميگذارد و به تحرک سنت راديکال و عمل مستقيم کارگرى نيروئى تازه ميدهد.
ما بايد مطلوبيت اين راه حل را به کارگران نشان دهيم. نفس طرح اين بحث در ايندوره خود از وجود مشکلى واقعى سرچشمه ميگيرد و پايه عينى دارد. يک الگو بردارى صرف از تجارب تاريخى مبارزات کارگرى نيست. اوضاع در ايران بسرعت عوض ميشود و ميتواند در مسيرهاى مختلفى عوض شود. آمادگى طبقه کارگر در اين شرايط يک فاکتور تعيين کننده است. تلاش براى برخوردارى از مسکن و امنيت شغلى و بيمه هاى اجتماعى و افزايش دستمزدها و بيمه بيکارى و تغيير شرايط به نفع کل جامعه٬ ديناميزم عمومى حرکت کارگر و جنبش طبقاتى براى اعاده آزادى و رفاه است. کنترل کارگرى٬ جنبش اشغال کارخانه٬ بدست گرفتن و بکار انداختن وسائل توليد وسائل مورد نياز جامعه هم جزئى از اين مبارزه است که در شرايط خاصى ميتواند توسط توده کارگران عملى شود. کم نبودند کسانى که ميگفتند مجمع عمومى عملى نيست بايد کار ديگرى کرد٬ بايد سنديکاى قانونى داشت٬ نهاد مخفى داشت٬ کميسيونهاى ريش سفيدها را داشت و غيره. اما مدتهاست که مجمع عمومى قالب اعتراض و تجمع و تشکل مقدور کارگران است و در موارد زيادى سنتى جاافتاده است. کنترل کارگرى با تمام تفاوتها مشمول همين قاعده ميشود و يک رکن همين سنت راديکال کارگرى است.
یک دنیای بهتر: پیشبرد سیاست کنترل کارگری تنها یک وجه از وجوه متعدد سیاست حزب در مبارزه با فلاکت اقتصادی طبقه کارگر و جامعه است. سایر سیاستها چه جایگاه و چه رابطه ای در این راستا پیدا میکنند؟ آیا این سیاست جایگزین سیاست تلاش برای دریافت بیمه بیکاری یا افزایش دستمزد است؟ آیا عملا اینطور نخواهد شد؟ کلا از چه باید برحذر بود؟
آذر ماجدی: برنامه یک دنیای بهتر مطالبات گسترده ای برای بهبود وضعیت توده مردم و ایجاد رفاه مطرح میکند. در شرایط حاضر دو مطالبه افزایش دستمزد و بیمه بیکاری مکفی از مبرمیت برخوردار است. این خواست کل طبقه کارگر و توده مردم است. تلاش برای تحمیل این دو مطالبه به رژیم اسلامی و سازماندهی جنبش طبقه کارگر و یک جنبش توده ای علیه فقر بر مبنای این دو خواست یکی از نکات محوری سیاست ما است. مبارزه برای اعمال سیاست کنترل کارگری قرار نیست جایگزین مبارزه برای دستیابی به بیمه بیکاری و افزایش دستمزد شود و جایگزین نیز نخواهد شد.
مبارزه طبقه کارگر برای حفظ یا ارتقاء سطح معیشت اش یک مبارزه وسیع و همه جانبه باید باشد. طرح دو مطالبه افزایش دستمزد و بیمه بیکاری مکفی دو مطالبه پایه ای در این رابطه است. سیاست کنترل کارگری یک سیاست استراتژیک تر طبقه کارگر برای مقابله با فقر و فلاکت در یک شرایط معین است. دو مطالبه فوق مطالباتی هستند که همواره و در هر شرایطی از جانب طبقه کارگر قابل طرح هستند. سیاست کنترل کارگری سیاستی است که در شرایطی معین و بعنوان یک راه گذار مطرح میشود. طبقه کارگر در مبارزه برای بهبود شرایط زیست و کار خود عملا به اهمیت و ضرورت اتخاذ سیاست کنترل کارگری پی خواهد برد.
حزب اتحاد کمونیسم کارگری یک برنامه همه جانبه برای مقابله با فقر و فلاکت تحمیل شده به مردم در دستور دارد. مبارزه برای بهبود شرایط مردم از طریق سازماندهی تشکلات مردم علیه فقر، سازماندهی مبارزات کارگران برای افزایش دستمزد و بیمه بیکاری مکفی، تلاش برای تحمیل عواقب بحران به سرمایه داران و حکومتشان و تلاش برای سازماندهی طبقه کارگر برای تامین کنترل کارگری محورهای این برنامه کمونیستی کارگری است.
یک دنیای بهتر: نقطه قدرت سیاست کنترل کارگری را کدام میدانید؟ به فعال کارگری که میپرسد من چه اقداماتی را باید برای پیشبرد این سیاست دنبال کنم، چه میگوئید؟ چه مجموعه اقداماتی در این زمینه را حزب در دستور دارد؟
علی جوادی: نقطه قدرت سیاست کنترل کارگری را باید در راهگشا بودن، عملی بودن و تعرضی بودن آن دید. این سیاست یک پاسخ روشن و عملی به بحران اقتصادی حاکم بر جامعه است. کنترل کارگری گوشه ای از اراده مستقیم و بلاواسطه کارگر را در پیشبرد واحد اقتصادی متحقق میکند.
اصلی ترین مساله بنظر من جا انداختن این سیاست و افق توسط فعالین و سازماندهندگان و رهبران عملی کارگری در صفوف کارگران است. در حال حاضر راه حل های محافظه کارانه که علت مشکلات کارگری را در "زیاده روی واردات" و راه حل را در "افزایش تعرفه و گمرک" و بالا بردن محدودیت های اقتصادی میدانند در صفوف کارگران رایج است. کارگران اعتراض میکنند. اعتصاب میکنند. اما در عین حال گرایشاتی با سیاستهای محافظه کارانه عملا کارگران را به زائده بخشهایی از سرمایه در جامعه تبدیل میکنند. سیاست پروتکشنیسم اقتصادی راه حلی برای معضلات کارگران نیستند، بر عکس راه حل کارفرما و سرمایه اند. کارگران رادیکال و سوسیالیست، رهبران کارگری باید بتوانند این سیاستها را کنار بزنند. اما کنار زدن این سیاستها در عین حال مستلزم تدوین و ارائه آلترناتیو روشن کارگری و ارائه راه حل کارگری و عملی در مواجهه با معضلات اقتصادی و مسائل مبرم کارگری است.
هم اکنون کارگران نیشکر هفت تپه در گیر مبارزه ای همه جانبه با کارفرما و دولت اسلامی در رابطه با ادامه کاری و دریافت دستمزدهای معوقه خود هستند. ماههاست که حقوق و مزایای آنها پرداخت نشده است. کارفرما مدعی است که این واحد "سود ده" نیست. میخواهند زمینهای زراعی این واحد صنعتی را به فروش بفرسانند و به تدریج کارخانه را تعطیل کنند. تاکنون دو هزار تن از کارگران را بیکار کرده اند. کنترل کارگری در این مجموعه یک راه حل واقعی است.
گام اول در پیشبرد چنین سیاستی از نقطه نظر من مساله ضرورت و مطلوبیت چنین سیاستی در صفوف فعالین کارگری است. باید جوانب سیاسی و عملی این مساله را باز کرد و توضیح داد. فراخوان ما به کارگران این است که مجامع عمومی خود را تشکیل دهید. در مجامع عمومی خود پیرامون راه حل های کارگری به بحث و تبادل نظر بپردازید. این گام اول پیشبرد عملی چنین سیاستی است.
ما فعالین و سازماندهندگان رادیکال – سوسیالیست و رهبران عملی کارگری را به در دست گرفتن چنین سیاستی فرا میخوانیم. فراخوان ما به کارگران این است که اجازه ندهید که واحد تولیدی را به نابودی بکشانند. اجازه ندهید که ابزار و وسایل تولید معاش و مایحتاج زندگی مردم را به تاراج بگذارند. اجازه ندهید که یا اخراجتان کنند یا درهای کارخانه را ببندند و شما را به گوشه خیابان پرتاب کنند. راه دیگری علاوه بر اعتراض و اعتصاب و مبارزه عمومی برای مقابله با این شرایط هم وجود دارد. و این راه از نقطه نظر ما کنترل کارگری است. کارخانه و واحد تولیدی را در تحت نظارت و کنترل خود بگیرید. دفاتر مالی را باز کنید. دست عوامل سرکوب کارگران و عوامل به نابودی کشاندن کارخانه را از سرنوشت مراکز اقتصادی کوتاه کنید. اراده و سیاست خود را حاکم کنید. شما میتوانید چرخ کارخانه را بدون عوامل سرمایه و کارفرما به حرکت در آورید. جلوی اخراجها را بگیرید. جلوی دزدیها و چپاول عوامل سرمایه را بگیرید. به هر درجه که میتوانید بر سرنوشت خود حاکم شوید.
یک دنیای بهتر: بیانیه حزب اشاره کرده است که اجرای سیاست کنترل کارگری به معنای پیاده کردن "سوسیالیسم در یک واحد اقتصادی" نیست. اما رابطه پیشبرد این سیاست با سیاست خارج کردن کنترل پروسه تولید و توزیع از دست سرمایه و بازار چیست؟ ملزومات و ویژگی های هر کدام چیست؟
سیاوش دانشور: اين تاکيد الزامى است تا جلوى هر نوع توهم پراکنى و ابهام در مضمون اقتصادى کنترل کارگرى در چهارچوب سرمايه دارى زدوده شود و دامنه عمل و جايگاه واقعى اين سياست و تاکتيک کارگرى معين شود. اين براى هر مارکسيست و هر کارگر کمونيست روشن است که نميتوان در متن مناسبات مسلط اقتصادى سرمايه دارى و مبتنى بر بردگى مزدى٬ تعدادى از کارگران "جزاير سوسياليستى در کارخانه" بپا کنند. سوسياليسم از منظر اقتصادى٬ سازمان توليد بلافصل شهروندان آزاد در تامين نيازهاى فرد و جامعه است. سازمان توليدى که روى الغاى بنيادهاى جامعه طبقاتى و مشخصات اساسى مناسبات اقتصادى نظم کنونى بپا شده است. جامعه انسانهاى آزادى که از اسارت مالکيت خصوصى بورژوائى رها شده اند٬ کارشان کالا نيست و در بازار بعنوان کالا در قبال مزد بفروش نميرسد. کار از يک اجبار اقتصادى به يک فعاليت آگاهانه و خلاق و انسانى با هدف تعالى مادى و معنوى انسانى تبديل شده است. وجود طبقات٬ چه بورژوا و چه کارگر٬ مشخصه جامعه نيست. بازار و قوانين اش و منطق سرمايه بر زندگى و حيات سياسى و اقتصادى انسانها حاکم نيست. يعنى جامعه اى که کنترل بر زندگى و مسير آن توسط خود انسان متحقق گشته است و بشر دوران پيشا تاريخ اش را پشت سر گذاشته است. در نتيجه ما داريم از کنترل کارگرى٬ از جنگ قدرت٬ از مکان مناسب تر طبقه کارگر در جدال با سرمايه٬ از تامين شرايطى براى دفاع از موجوديت و هويت انسانى و اجتماعى کارگر٬ از تلاش کارگر براى غير محتوم اعلام کردن مصائب سرمايه دارى مانند بيکارى و فقر و گرسنگى حرف ميزنيم. هدف اين سياست٬ اگر دادن پاسخى عملى و راديکال به معضلات بلافصل معيشتى صدها هزار کارگر و خانواده هايشان است٬ در عين حال به معنى عملى تر توجه کارگر را به قدرت و کنترل و دخالت و اداره جامعه معطوف ميکند. اين سياست سنتى معين را در جنبش کارگرى تقويت ميکند و يک مجموعه سوالات پراتيکى و بحثهاى تئوريک و تاريخى جنبش عمل مستقيم کارگرى را جلو صحنه مى آورد. امروز اجرای سیاست کنترل کارگری به معنای پیاده کردن "سوسیالیسم در یک واحد اقتصادی" نیست اما به معناى آماده شدن کارگران براى تمام کنترل و چشم انداز ايجاد سازمان سوسياليستى جامعه هست. اين تاکيد همينطور بنا به مباحثاتى که حول تجارب تاريخى کنترل کارگرى توسط رگه ها و گرايشات مختلف وجود داشته است و تصويرهاى مختلف و متضادى که از کنترل کارگرى داشته اند٬ براى مارکسيستها و کمونيستهاى کارگرى ضرورى است.
اما رابطه پیشبرد این سیاست با سیاست خارج کردن کنترل پروسه تولید و توزیع از دست سرمایه و بازار٬ بحثى مرحله اى و قدمى در مجموعه قدمهاى ضرورى از امروز تا سوسياليسم نيست. به نظر من اين تصور قالبى و اشتباهى است. کنترل کارگرى تاريخا در پاسخ به معضلى عينى و در چهارچوب شرايط هاى متفاوتى جلو صحنه آمده است. کارگر در متن جنگ و تلاش براى بقا و دفاع از موجوديتش در يک جدال مستمر٬ عملا به پراتيک کنترل کارگرى کشيده است. در هيچکدام از تجارب متفاوتى که نام "کنترل کارگرى" گرفته است٬ از پيش ايده هاى پخته اى حول اين مسئله وجود نداشته است. بلکه در عمل مبارزاتى و در متن يک مجموعه فعل و انفعال سياسى جامعه و مبارزات کارگرى بحث کنترل کارگرى گوشت و پوست گرفته است. هرجا هم اين تلاش٬ که اساسا خصلتى ترانزيشنال دارد٬ نتوانسته است خود را به تعيين تکليف با قدرت در مرحله اى جديدتر و بالاتر تا کسب کل قدرت برساند٬ بناچار سير محتوم برگشت را طى کرده است. يا در نهادهاى سياسى و ادارى بورژوازى تماما بلعيده شده و همان قدرت و دخالت بيشتر کارگران عقب رانده شده است (مانند کئوپراتيوها و جناح هاى دمکراسى تريد يونيونيستى در اروپاى غربى) و با به ابزار همزيستى طبقاتى (مانند ونزوئلا و آرژانتين) و يا نوعى سوسياليسم اتوپيستى و ارتجاعى (مانند کمونها و کلکتيوهاى خودگردان آنارشيستى) تبديل شده است. در نتيجه رابطه بحث کنترل کارگرى بعنوان بحثى که در شرايط ويژه اى طرح ميشود٬ با بحث خارج کردن نيازهاى پايه اى مردم از مکانيزم بازار٬ بحثى مرحله اى نيست. بلکه رابطه اى بين آنها حکمفرماست که اقتصاد و سياست بطور کلى در کشورهائى مانند ايران دارند.
ملزومات و ویژگی های هر کدام چیست؟ کنترل کارگرى در شرايط امروز ايران يک راه حل واقعى در کنار ديگر تلاشهاى کارگرى براى دفاع از شغل و مقابله با بيکارى و چرخاندن معيشت خانواده کارگرى است. ترديدى نيست که کارگران نبايد اين توهم را داشته باشند که ميتوانند بهتر از سرمايه داران و با همين مناسبات کارخانه را "اداره" کنند. اتفاقا کارگران دراين زمينه فاقد "تخصص" اند. بحث اين نيست که اگر کارگران نيشکر هفت تپه راسا اداره کارخانه و سازماندادن توليد و توزيع و کنترل بر شرايط کار را داشته باشند٬ ميتوانند با مصباح يزدى و تجار و باندهاى متفرقه شکر و محصولات اين مجتمع "رقابت" کنند. اين نسخه اى براى ايجاد يک سرمايه دارى "منطقى تر" که کارگران دلسوزانه برپا ميکنند و چهره "انسانى ترى" دارد نيست. صاف و ساده و بسيار روشن٬ کنترل کارگرى نسخه اى براى ممانعت از فروپاشى خانواده کارگرى است. امرى که امروز در ايران با بيکارسازيها و بسته شدن کارخانه جات ابعاد وسيعى گرفته است. در دوراهى حفظ کار و تلاش براى ادامه زندگى و يا پرت شدن به خيابان و قبول فقر بيشتر و گرسنگى٬ کارگر دست به اقدام ضرورى ميزند. کنترل کارگرى قدمى مقدور براى کارگر است. ملزوماتش همين است که کارگر تصميم بگيرد تسليم اين اوضاع نشود و سرمايه را عقب براند. کنترل کارگرى ويژگيهائى دارد که مجموعا مبارزه کارگر عليه سرمايه دارى را گامها جلو ميبرد. اولا٬ هر نوع کنترل کارگرى در هر مرکز توليدى و خدماتى بناچار دخالت ارگان توده اى کارگرى را مستقيما و مستمرا الزامى ميکند. اين اقدام در سنت عمل مستقيم کارگرى است و اين سنت را تقويت ميکند. دوما٬ کارگر دراين مسير بيشتر درک ميکند که ميتواند بى نياز از سرمايه دار و قوانين دست و پاگير سرمايه دارى٬ وسائل توليد را بکار انداز و راسا به معنى وسيع کلمه اداره کند. سوما٬ پيشرفت هر درجه اى از اين سياست مناسبات قدرت در محل کار را بهم ميريزد و اصل نظارت و راى و کنترل و موافقت کارگر را بسته به تناسب قوا احيا ميکند. کارگر از شرايط برده وار کار دورتر ميشود و در موقعيت مساعدترى براى دورخيزهاى بعدى قرار ميگيرد. چهارما٬ تناقض روزمره و مستمر منفعت سرمايه با موجوديت و دخالت و استقلال راى کارگر بعنوان يک انسان مولد بيشتر عريان ميشود و اين به سهم خود افق الغاى پايه اى اين نظام را در چشم انداز قرار ميدهد. سياست کنترل کارگرى بدرجاتى اختيار کارگر و اراده کارگر را بر کار و شرايط کار تامين ميکند و همينطور به سوال فورى و حياتى تامين معيشت و امنيت شغلى پاسخ ميدهد. اما پاسخ نهائى کارگر به سرمايه دارى نيست. ترديدى نيست بورژوازى فرش قرمز براى کارگران پهن نميکند تا کنترل کارخانه جات را در دست گيرند. معضلات اين سياست مانند معضلات هر خواست و مطالبه بديهى کارگرى ديگر وجود دارند و پاسخ شان در اراده و تصميم کارگران براى عقب راندن بورژوازى نهفته است.
اما ملزومات خارج کردن توليد نيازهاى پايه اى مردم از مکانيزم بازار٬ نيازمند يک انقلاب پيروزمند کارگرى است که بتواند فرمان اقتصادى انقلاب را اجرا کند و گام بگام سازمان سوسياليستى توليد نيازهاى جامعه را سازمان دهد. اين حکومت کارگرى است٬ اما در آن کارگران ديگر "کارگر" به معنى امروزى در سرمايه دارى نيستند٬ بلکه انسانهاى آزادى هستند که مانند هر شهروند ديگر به اندازه توان و علاقه شان در توليد نيازهاى جامعه شرکت ميکنند و به اندازه نياز شان از حاصل ثروت اجتماعى بهره ميبرند.
یک دنیای بهتر: سیاست کنترل کارگری یک رکن سیاست حزب در مبارزه علیه فلاکت اقتصادی است. برخی نیروها راه حل را در مصادره انبارها و اموال سرمایه داران و آخوندهای میلیاردر میدانند. نقد شما چیست؟ ارزیابی تان از چنین سیاستهایی چیست؟
آذر ماجدی: سیاست مصادره اموال یک سیاست ماجراجویانه غیر کارگری است. در بالا صحبت از غیرعملی بودن سیاست کنترل کارگری بود. باید گفت که سیاست مصادره یک سیاست غیرعملی، پوچ و انحرافی است. آنهایی که دارند کارگران و مردم را به مصادره اموال و انبارها تشویق و ترغیب میکنند، دارند عملا مردم را به یک شورش کور فرا میخوانند. اگر آنها امکان سازماندهی طبقه کارگر و مردم را برای مصادره اموال سرمایه داران و انبارها دارند، آنگاه باید قادر باشند مبارزه انقلابی طبقه کارگر را سازمان دهند. اگر صرفا دارند این سیاست را طرح میکنند تا بلکه عده ای آن را اتخاذ کنند، آنگاه دارند یک سیاست بسیار غیرمسئولانه و انحرافی را در مقابل کارگران و مردم قرار میدهند.
فرض کنیم مردم شورش کردند و انبارها را یک بار مصادره کردند، آنگاه چی؟ چه نتیجه دراز مدت یا میان مدتی از این سیاست عاید مردم میشود؟ هر روز که نمیشود انبار مصادره کرد. چه سازماندهی پایدارتری در این مبارزه بوجود آمده است؟ فرض کنیم در یک حرکت قهرمانانه کارگران به انبارها و به خانه های سرمایه داران و آخوندها یورش بردند، بعد چی؟ اگر طبقه کارگر و مردم خود را برای این شرایط سازمان نداده باشند و مجهز و آماده نباشند، یک سرکوب گسترده و خونریزی انتقام جویانه پاسخ رژیم و سرمایه داران به مردم خواهد بود.
فراخوان به مردم برای مصادره، عملا فراخوان به آنها برای قیام است. فراخوان به مصادره همانقدر آوانتوریستی، غیرمسئولانه و غیرکمونیستی است، که فراخوان به قیام در حال حاضر. این سیاست دارد روی استیصال مردم سرمایه گذاری میکند. اما بجای آنکه استیصال مردم را در یک مبارزه سازمان یافته کانالیزه کند که میتواند هم نتیجه مثبت کوتاه مدت ببار آورد و هم مبارزه مردم را به یک مرحله عالی تر، متشکل تر و آگاهانه تر رهنمون شود، دارد یک شورش و عصیان کور را در مقابل مردم قرار میدهد.
مصادره بعنوان یکی از سیاست های دولت کارگری پس از قدرت یابی در دستور قرار میگیرد. اما سیاست مصادره در وضعیت حاضر و در شرایطی که طبقه کارگر و مردم از حداقل تشکل سازمانیافته بی بهره اند، اگر توسط بخشی از مردم اتخاذ شود، عملا از یک سو شرایط سرکوب گسترده تر مردم توسط رژیم را فراهم میکند و از سوی دیگر به فضای محافظه کاری و انفعال در میان بخش اعظم مردم دامن میزند. این یک سیاست بسیار مخرب، آوانتوریستی و ضد کمونیستی است. اگر دو حزبی که با یکدیگر بر سر این شعار مسابقه گذاشته اند، از یک میزان نفوذ واقعی در میان طبقه کارگر برخوردار بودند، باید از عواقب طرح این سیاست بشدت نگران میشد. اما چنین نیست. این سیاست ها فقط طرح میشوند، مانند هر سیاست دیگری که جریانات چپ رادیکال مطرح میکنند. این یک سیاست عملی نیست، صرفا اعلام موضع است. قرار است با این مواضع "رادیکالیسم و انقلابیگری" برخ کشیده شود.
اما بهر رو، ما وظیفه داریم که این سیاست و سیاست های مشابه را شدیدا نقد کنیم. باید انحرافی بودن و مخرب بودن آن را به مردم نشان دهیم. همانگونه که در بالا اشاره کردم، مبارزه ما یک وجهی نیست و از جوانب مختلفی برخوردار است. تلاش برای پیشبرد سیاست کنترل کارگری و سازماندهی طبقه کارگر برای اعمال آن باید با نقد سیاست های انحرافی که گرایشات مختلف مطرح میکنند، توام شود. مطلوبیت سیاست کنترل کارگری باید ضمنا در مقایسه با شعارهای انحرافی این چنینی باثبات رسد. باید بتوانیم عواقب کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت هر دو سیاست را به کارگران نشان دهیم. *